...بانگ بلند دلکش ناقوس

آذرگونه و خروشناک

...بانگ بلند دلکش ناقوس

آذرگونه و خروشناک

تمامی مطالب این وبلاگ را اینجانب می نویسد.
عنوان وب نوشت برگرفته از شعری از نیما ست.

آخرین مطالب

روراست

يكشنبه, ۲۳ خرداد ۱۳۹۵، ۰۱:۲۷ ب.ظ
چند وقتیه زندگی ساکته. همه چی زیرپوستی می گذره. گهگاهی یه ماشینی از سرکوچه رد میشه، و ما هم صداشو می شنویم. گهگاهی بارون میاد بوش میزنه دیوونمون میکنه. چند وقتیه شبا راحت می خوام. چیزای خوشمزه میخورم و هیچ درگیری ای ندارم. به ظاهر خیلی کتاب می خونم و از وقتم می خوام نهایت استفاده رو ببرم اما همه چی خیلی سطحیه. فکر می کنیم داریم چی کار می کنیم اما در اصل هیچ غلطی نمی کنیم. فکر میکنیم یه مدت که بگذره و بیفتیم تو فضا همه چی درست میشه. اما من میگم اگه الان درست نشه بعدا هم درست نمی شه. کسی که دأبش شده لم دادن، نمی تونه داد بزنه. کسی که می خواد بره زندان فقط برا اینکه بگه حاضرم زندان برم بهتره بره همونجا بپوسه. تازه اگ اونچا بخور بخواب نباشه. خودم هیچ وری رو انتخاب نکرده م که برم و این بار زندگی ترجیح داده اونم جایی نَبَرَدَم. هی می چرخم و می چرخم، و همه چیز به ظاهر خوبه یه عرق مطبوعی هم می کنیم این تابستونیه و بعدم یکم از خاطرات یاد می کنیم و امتحان می دیم و ماه رمضون میخواد بیاد و من جمله های خفن آدما رو تو مینیمالها رو میخونم و با خودکار بنفشی که دارم باش می نویسم حال می کنم و با اینستاگرام حال میکنم و از اینستاگرام حالم به هم میخوره و خلاصه هیچی که هیچی. فکر میکنم قبلنا چقد آدم تر بودم. لحظه ای از دست خودم آسایش نداشتم. همش به خودم نهیب می زدم که «دِ لامصب گند داری می زنی، گند نزن. درست کن این چیزا رو. درست کن برو جلو» درستم نمی شد غصه می خوردیم. ینی غصه می خوردیماا، اب می شدیم. الان دیگه ته تهش اینه که میگم:« ببین بیا با هم روراست باشیم: تو گند زده ی و حالا هم باید درستش کنی. تازه غصه شم بخوری». بعد میگیم:« خب، باشه (اصلا حال می کنی؛ هیشکی انقد با خودش روراست نیست)؛ بریم غصه بخوریم و بریم به این فکر کنیم که باید درتسش کنیم و تو کتابا بگردی ببینیم چی جوری باید درستش کنیم.» آخرشم میریم سرچ اینستاگرام یه گشتی می زنیم و یه غذایی میخوریم و میریم کتابخونه و میریم دستشویی و بعد هم باز غذا میخوریم و آخر آخرش این که کَکِمون هم نگزیده. لبخند میزنیم به بزرگترها (لبخند های مصنوعی) و جلوی خنده مان را میگیریم. که یک وقت به یک جوک تکراری نخندیم و وقتی تنها می شویم هر غلطی میکنیم اما جلوی دیگران ما خیلی خفنیم، ما خیلی بارمان است در می آوریم و همه باید بفهمند که زندگی ما هدفدار است و زندگی خودشان بی هدف یا اگر هم هدف دارد پوچ است و به درد جرز هم نمی خورد و بعد بگوییم آهای بی هدف ها! ما را درک کنید! ما که البته نمی دانیم شما چه موجودات بی مایه ای هستید اما ما را درک کنید که نمی توانیم شما را تحمل کنیم و با شما وقت بگذرانیم و بعد می رویم که تنها باشیم و کلی فحش می دهیم به همه کس و همه جا و آخر هم به خودمان که الدنگ! این همه حرف میزنی پاشو یه غلطی بکن نشسته بر و بر دیوار و هوا رو نگاه می کنه و او هم در جواب می گوید باشد، بگذار چراغ مطالعه را روشن کنم و دیگر چراغ ها را خاموش و با خودکار بنفش شروع کنم یک چیزی را نوشتن و ضمنا خودم را هم آماده کنم که اگر کسی آمد تو خودم را از تک و تا نیندازم و به نوشتن ادامه بدهم که آری، ما از آنهاشیم که شبها می نشینند تنها مینویسند و شما نباید بدانید چه می نویسند و... . خلاصه ما آنقدر پررو هستیم که اگر ولمان ککند تا آخر این دفتر می نویسیم و از نا نمی افتیم و اگر هم این متن اینجا قطع می شود فکر نکنید که رفته ایم فکری بکنیم و سنگ هامان را با خودمان وا بکنیم، نه؛ می رویم ببینیم این پیام لامصبی که در تلگرام از اول شروع این متن آمده چیست و بعدش هم فوتبال نگاه کنیم و بعد در حدود ساعت یک نصف شب یک حس رخوت پیدا کنیم و بعد بگیریم بخوابیم و فردا باز یک غلطی بکنیم و روراست باشیم با خودمان، و آنفدر رو راست باشیم که بترکیم.

15 اردی‌بهشت 95

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۹۵/۰۳/۲۳
  • ۱۶۱ نمایش
  • مهدی فیض کریملو

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی